گرنیکا: دهشت جنگ و کورسوی امید به صلح
دکتر معصومه محمدیاری
اثر گرنیکا، در واکنش به فاجعهای پدید آمد که در ساعت چهار بعدازظهر روز 6 آوریل سال 1936، در شهرک گرنیکا در شمال اسپانیا رخ داد. در این روز هواپیماهای آلمان نازی و ایتالیای فاشیست، به حمایت از ژنرال فرانسیسکو فرانکو در برابر دولت جمهوریخواه دموکرات، برای بیش از سه ساعت با بمباران این شهر بیدفاع، بیش از پنج هزار بمب بر روی آن ریختند و گرنیکا را به ویرانهای بدل ساختند. جنگندههای هوایی حتی به مردم بیدفاعِ در حال فرار به خیابانها و مزارع رحم نکرده و آنها را زیر آتش مسلسل گرفتند. شهر سه روز در آتش ویرانی سوخت و هفتاد درصد آن نابود شد و یک سوم جمعیت یعنی حدود 1600 نفر از جمعیت آن کشته و مجروح شدند. اخبار این جنایت به همراه گزارش شاهدان عینی در صفحات اول همه روزنامههای داخلی و بین المللی قرار گرفت. تصاویر این جنایت که جهنم را تداعی میکردند در تخیل بصری پیکاسو نه به بازنمایی صحنههای آن فاجعه که به تصویر کشیدن قتلعامی شبانه منجر شد. این نقاشی در واکنشی عملی به شکلی کوبیستی به بازگویی حقیقت بیرحم و وحشتناک جنگ پرداخت و تبدیل به لوح یادبودی از این جنایت گردید. پیکاسو گرنیکا را در سال ۱۹۳۷ به اتمام رساند، زمانی که نه تنها اسپانیا، بلکه کل دنیا درگیر تنشهای سیاسی بود. جنگ جهانی دوم تنها چند سال بعد آغاز شد و قاره اروپا را رو به نابودی برد. گفته شده در خلال جنگ جهانی دوم، زمانیکه پاریس در اشغال آلمان بود، افسری نازی این نقاشی را دید و از پیکاسو پرسید چه کسی این نقاشی را کشیده؟ پیکاسو در پاسخ گفت: شما!
نقاشی گرنیکا به عنوان یک نقاشی ضد جنگ، حاصل درخواست دولت اسپانیا از پیکاسو بود. دولت جمهوریخواه اسپانیا در سال 1936 پیکاسو را مامور کرد تا در نمایشگاه بینالمللی پاریس که در سال بعد برگزار میشد، برای غرفه اسپانیا یک نقاشی بکشد. موضوع اصلی نمایشگاه جشنواره تکنولوژیهای مدرن بود، اما پیکاسو گرنیکا را با موضوعی کاملا سیاسی در اعتراض به جنگ عرضه داشت. او این نقاشی را ابراز وحشتاش نسبت به نظامیان میدانست که در حال سوق دادن اسپانیا به سوی اقیانوس بدبختی و مرگ بود.
این نقاشی بزرگ با ابعاد 5/3 متر در 5/7 متر، در طیفی از رنگهای سیاه و سفید شکلی از مواجهه مستندگونه نقاش با این فاجعه را تداعی میکرد. مواجههای که در قالب گزارش روزنامهها و عکسهای سیاه و سفیدی که از آن فاجعه چاپ میشد. شکل بصری این مواجهه را در مرکز نقاشی و در بافت ایجاد شده بر روی فیگور اسب میبینیم. در سرتاسر سطح نقاشی تداوم تضاد بین رنگهای سفید و سیاه به طور واضح قدرتی چشمگیر و انرژی جنبشی بصری را از حرکات ناهموار ایجاد کرده است. این قدرت و انرژی با تلفیق خطهای منحنی با شکلهای زاویهدار منجر به تشدید این جلوههای بیانگرایانه شده و تخریب و فاجعه را به شکلی دراماتیک تصویر میکند. افزون بر اینکه با استفاده زیاد از رنگ سیاه بر تباهی و مرگ تاکید میکند.
گرنیکا تصویری هولناک از تجربهای دهشتبار از حقایقِ تلخِ تاریخ قرن بیست را عرضه میدارد. تصویری نمادین که قربانیان همیشگی جنگها یعنی بیدفاعان و بیگناهان، زنان و کودکان را در طول تاریخ و به طور مشخص قربانیان شهرک گرنیکا را به نمایش میگذارد.بیان تصویری از چهرهی دیگر انسان و جنگ جنایت میکند و فاجعه میآفریند. به نظر میرسد نشانهای بصری این وجه از خوی انسانی در جای جای نقاشی خودنمایی میکند و به رنگ باختن امیدِ به صلح میانجامد؛ صلحی که بارقههای آن را در پرنده ای نیمه محو در تاریکی میان گاو نر و اسب میبینیم. تنها یک قسمت از پرنده که می تواند نمادی از صلح نقض شده باشد، سفید و واضح است. پرندهای که فریاد کنان از اینهمه خشونت و جنایت میگریزد. نشان دیگری از صلح در گُلی به تصویر کشیده شده که از دل تاریکی، در میان دست سربازی به خاک افتاده، در پایین اثر قرار دارد. بدن تکه تکه شده سربازی که در تلفیق خطهای منحنی با شکلهای زاویهدار از او، تنها یک سر، یکی از بازوها و ساعد چپش در نقاشی دیده میشود. شمشیر شکسته و گلی که در دست راست سرباز قرار گرفته، همچون روزنهای از نوری کمرنگ، امیدی است به صلح در میانهی این همه دهشت و تباهی. دهشتی که مرد انتهای سمت راست اثر آن را رو به آسمان فریاد میکند. فریادی از سر ترس و استیصال که نمایش قدرتمندی از احساسات ضد جنگ را به نمایش میگذارد. این احساس و انزجار از جنگ در زنی که (در سمت چپ تصویر) کودک مرده خود را محکم در آغوش گرفته تشدید میگردد، درحالیکه چشمان او در شکلِ بصری اشک رو به آسمان میگرید.
برای پیکاسو حیوانات در اثر نمادی از خوی وحشیگری و بیرحمی و ظلمت هستند که به نظر میرسد از اسطورهها، رویاها و مظاهر کهنِ اسپانیا بیرون آمدهاند. گاو نر و اسب شکم دریده، نشانههای مرگ و تباهی را در شیهه دردناک اسب و آرامش ناخوشایندِ گاو به تصویر میکشند.
لامپ نقاشی شده در بالای تصویر تنها عنصر بصری این نقاشی است که آن را با نمایشگاه جشنواره تکنولوژیهای مدرن مرتبط میکند. جاییکه اولین بار این اثر در آنجا به نمایش درآمد. لامپ همچون نشانی از پیشرفت تکنولوژی، و تداعیگر بمبهایی است که بر سر مردم گرنیکا فرو ریخت. پیشرفت و تکنولوژی جنگی که آلمان در گرنیکا آزمایش و بر سر مردم آوار کرد. در این میان زنی پریشان با چراغی در دست سعی در روشن کردن صحنه و مبارزه با تمام توان و از خودگذشتگی دارد. اثر با توصیفی نمادین از عبث بودن تمامی جنگها در طول تاریخ بشری به بخشی از خوی بشر میپردازد که قاتل و فاجعه آفرین است. فجایعی که با پیشرفت تکنولوژی بر وسعت و پیچیدگی آن افزوده شده است.
بعد از پایان نمایشگاه پاریس، دولت اسپانیا این اثر را به دور دنیا فرستاد تا در عین آگاه کردن مردم جهان از این جنایت برای آوارگان و آسیب دیدگان کمکهای مالی جمع کند. این نقاشی در مسیر خود مدتی به صورت امانت به موزه هنرهای مدرن نیویورک سپرده شد. در مسیر برگشت، پیکاسو اجازه ورود این نقاشی را به کشورش نداد و نمایش آن را منوط به برخورداری اسپانیا از آزادیهای اجتماعی و نهادهای دموکراتیک کرد. بازگشتی که تا سال 1981به طول انجامید و تا به امروز در موزه ملی هنرهای زیبا، ملکه سوفیا، نگهداری میشود. اهمیت نمادین این نقاشی در نشاندادن بخشی از نهادِ بشر، چهره سیاه و ویرانگر جنگ و فاشیسم و حمایت از صلح باعث شد تا یک کپی از آن در قالب فرشی بافته شده در دالان ورودی ساختمان سازمان ملل متحد نصب شود. روایتی تصویری از سیاهی جنگ برای سیاستمداران تا برای برقراری صلح در جهان تلاش کنند. تلاشی که در شرایط حاضر همچون گل و پرنده حاضر در اثر گرنیکا کم فروغ به نظر میرسد.
دیدگاهتان را بنویسید