تأملی جماعت گرایانه بر رابطۀ هویت و صلح
دکتر مختار نوری
پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه
اصل حاکم بر جهان معاصر و جوامع مختلف «تکثر فرهنگی و هویتی» است که به درجات گوناگون در همۀ کشورها قابل مشاهده است.امروزه اغلب کشورها به لحاظ فرهنگی متکثرند و در تعداد بسیار معدودی از این کشورها تمامی شهروندان دارای یک زبان یکسان یا متعلق به گروه قومی و ملی واحد هستند.از این منظر،بحث از اقوام،اقلیتها،فرهنگها و بطورکلی«چندفرهنگگرایی» و بهدنبال آن مدیریتِ سیاسی جوامع چندفرهنگی از موضوعات خطیری به شمار میآیدکه ارتباط تنگاتنگی با «صلح»،«همبستگی ملی» و «وفاق اجتماعی»کشورها دارد.در دنیای معاصر،مکانیسمها وشاخصها مختلفی برای سنجش و ارتقای صلح و امنیت تعریف شده است.در دیدگاههای سنتی به دلیل برداشت محدود از امنیت،شاخصهای نقض صلح و امنیت محدود بود و تهاجم نظامی به عنوان بارزترین شاخص نقض صلح و امنیت مطرح میشد.اما در دنیای پساجنگ سرد به دلیل تحولات پدید آمده و شکلگیری برداشت موسع از مفهوم صلح و امنیت، شاخصهای تهدید صلح نیز متنوع و گستردهتر شده است.از جمله مهمترین شاخصهای تهدید صلح میتوان به تسلیحات کشتار جمعی،تروریسم، نقض حقوق بشر،جرایم سازمانیافته،دولتهای ورشکسته،افزایش بیماریهای عفونی و فراگیر جهانی،مهاجرت و آلودگی محیطزیستی و تنوعات هویتی اشاره نمود.در میان عوامل ناقض صلح،در سالهای اخیر نهادها و مراجع بینالمللی و از جمله نهادهای حقوق بشری به این باور رسیدهاند که معضلات هویتی میتوانند به گسترش ناامنی در جوامع سیاسی منجر شوند.به عبارتی دیگر آنها مدعی هستند که گسترش معضلات و خشونتهای برآمده از تنوعات هویتی میتواند صلح و امنیت جوامع و شهروندان را با خطر و آسیبهای جدی مواجه کند.
در این چارچوب،ایران از جمله کشورهایی است که دارای تنوعات هویتی گستردهای است و موضوع اقوام،اقلیت ها،فرهنگها و هویتها همواره در جامعه سیاسی ایران از مباحث مهم وچالشساز بوده است. مناطق و نواحی مختلف جامعۀ ایران دارای تنوعات فرهنگی و زبانی بالایی است و ما شاهد حضور اقوام،اقلیتها و هویتهای متعددی هستیم که هر یک صاحب فرهنگ،ارزشها و سنتهای مختص به خود هستند.بدون تردید چنین تنوعاتی هم میتوانند زمینهساز فرصت و هم زمینهساز برخی محذورات و محدودیتها باشند.میتوان از این تکثر به تعبیر ریچارد رورتی فیلسوف معاصر به عنوان نوعی«تکثرگراییِ فرحبخش» و سرزنده استقبال نمود و از آن رنگین کمانی زیبا ساخت، یا به تعبیر السدیرمکاینتایر با انباشته نمودن این تنوعات بر روی هم زمینۀ زیست سنتهای متعارض و ناسازگار با هم را فراهم ساخت، و از این طریق زمینۀ برخی چالشها را در مناطق مختلف کشور پدید آورد.به سخن دیگر،در عرصۀ سیاستگذاریهای هویتی و در مواجهه با تنوعات موجود میتوانیم دو شیوۀ برخورد داشته باشیم: یا از تنوعات هویتی موجود رنگینکمان زیبایی بسازیم،یا زمینه سرکوب آنها را فراهم نماییم.این دو شیوه منتهی به دو نتیجۀ متفاوت در عرصۀ سیاستگذاری صلح خواهد شد.از این رو،ضروری است به تنوعات هویتی و فرهنگی توجه کافی مبذول گردد و تلاش شود از آخرین الگوهای نظری موجود برای سیاستگذاری و ساماندهی به این تنوعات بهرهبرداری کرد. نوشتار حاضر بدنبال معرفی و بررسی امکان کاربست سیاستگذارانه الگوی «سیاست شناسایی» به عنوان الگویی جماعتگرایانه در محیطهای چندفرهنگی است.
ایدۀ «سیاست شناسایی» برگرفته از اندیشه چارلز تیلور اندیشمند جماعتگرای معاصر است. وی موضوع سیاست شناسایی را به مثابه الگویی سیاستگذارانه مطرح نموده و کوشید تا میان شناسایی و هویت ارتباط برقرار نماید.اندیشه تیلور در تقابل بین دو دیدگاه «فردگرایانه» و «جماعتگرایانه»نسبت به هویت قابل درک و فهم است.جانهورتون مطرح میکند جماعتگرایانی چون تیلور، ساندل و والزر مدعیاند که مشکل لیبرالیسم رویهای آنگونه که جان رالز آن را نمایندگی و مطرح میکند آن است که چندان دل نگران همبستگی افراد،یگانگی و هویت جمعی آنها نیست. تا زمانی که در قالب اندیشۀ فردگرایانه لیبرالی افراد پایبند نیروهای هنجاری و اصول و قوانین عمدتاً فردگرایانه لیبرالی باشند،این پای بندی آنها را به هم متصل نمیکند،بویژه این امر باعث پیوند مردم با جامعه سیاسی یا همشهریان خود نمیشود.در واقع جماعتگرایان، لیبرالیسم را به جهت نادیده گرفتن اهمیت عضویت در جامعه و نقش آن در شکلگیری هویت فردی،مورد انتقاد قرار میدهند و اصرار میکنندکه افراد،آنگونه که لیبرالها میگویند،نمیتوانند از عضویت در اجتماعشان عقبنشینی کنند.در این زمینه سسیل فابر مطرح میکند جماعتگرایان بطورکلی حرفهای زیادی در مورد چندفرهنگگرایی و مقولات مرتبط با آن مانند صلح دارند که بزنند.به هر شکل،تیلور نشان داد که چگونه هویت ما از رهگذر شناسایی به رسمیت شناخته میشود و «عدم شناسایی» و «کژشناسایی»میتواند شکلی از سرکوب باشد و شخص یا تنوعات فرهنگی را در هیاتی تحریف شده،باژگونه و تقلیلیافته از هستیاش محصور کند.تیلور نشان میدهد که چگونه عدم شناسایی میتواند جراحتی درناک بر پیکر قربانیانش وارد کند و ازخودبیزاری و خودکمبینی فلج کنندهای را بر آنان تحمیل کند.چنین مفاهیمی که تیلور نام میبرد مفاهیم سادهای نیستند و میتوانند آسیبهای اجتماعی و سیاسی را برای هر جامعۀ سیاسیای که دارای چنین تنوعاتی هستند به بار آورد.تیلور،الگوی شناسایی را در خصوص مهاجران، اقوام، زنان، سیاهان و دیگر تنوعات هویتی به کار میبرد. مقولۀ شناسایی یک نیاز اساسی انسانی است، به گونهای که در صورت عدم شکلگیری پروسۀ«سیاستورزی شناسایی» ما با پدیدهای خطرناک تحت عنوان «درحاشیه قرارگرفتن» هویتها و اقلیتها مواجه خواهیم شد که به نظر جماعتگرایان در مواجهه با این وضعیت دشوار اقلیتها و هویتها با چهار گزینه بنیادی روبرو هستند و میتوانند: الف: به صورت گروهی به جایی مهاجرت کنند،خصوصاً اگر دولتی ثروتمند و دوست در نزدیکی آنها وجود داشته باشد که آنها را بپذیرد.ب: ادغام در فرهنگ سیاسی اکثریت را بپذیرند و در عین حال بکوشند برای کسب شرایط بهتر یا منصفانه تر ادغام چانهزنی کنند.ج:به دنبال گونهای حقوق اقلیتها و اختیارات خودگردانی باشند که برای حفظ فرهنگ جامعگیشان لازم است تا نهادهای سیاسی،اقتصادی و آموزشی خودشان را ایجاد کنند که در زبان خودشان عمل می کنند.د:حاشیه نشینی دائم را بپذیرند و بدنبال این باشند که در حاشیۀ جامعه به حال خود رها گذاشته شوند.بنابراین گروههای هویتی میتوانند مشروعیت و صلح دولتها را زیر سوال برده،به اقداماتی فراتر از مرزها رسمی دست یازند و با برخورداری از حمایتهای بین المللی،توجه قدرتهای خارجی را جلب کنند.چنین اقداماتی هر چند شاید باعث سرنگونی دولتها نشوند،اما میتوانند تغییرات قابل توجهی در سیاستهای داخلی بوجود آورند و اسلوب روابطبینالملل را نیز دگرگون کنند.از آنجا که فعالیتهای هویتی دارای تبعات داخلی و خارجی هستند،بنابراین چنین تحرکاتی میتواند نه تنها امنیت ملی،بلکه امنیت منطقه ای و بین المللی را هم تحت تأثیر قرار دهد.در نتیجۀ ظهور و بروز چنین چالشهایی این پرسش مطرح میشود که چه باید کرد؟،آیا میتوان از کاربست الگوی سیاست شناسایی در مناطق دارای تنوعات فرهنگی و هویتی صحبت نمود؟ پاسخ به این پرسش مثبت است و مدعای نویسنده این است که در پرتو الگوی سیاست شناسایی یا اعتباربخشی به تنوعات هویتی و فرهنگی میتوان آنها را مورد توجه قرار داد و ضمن به رسمیت شناختن هویت تنوعات موردنظر،محذورات و محدودیتهای ناشی از آنها را به فرصت مبدل نمود.میتوان با به رسمیت شناختن و بها دادن بیشتر به این تنوعات هویتی،تکثر نهفته در این تنوعات را به مثابه نقطه قوت در سیاستگذاریهای عرصه صلح برجسته نماییم.در پرتو ایده سیاست شناسایی یا اعتباربخشی و با به رسمیت شناختن هویت تنوعات موجود میتوان چالشها را به فرصت مبدل نمود و از این طریق به گسترش«صلح اجتماعی»یاری رساند.بدون تردید حل و فصل معضلات ناشی از تنوعات هویتی و عادیسازی وضعیت رابطه میان نیروهای هویتی و سیستم سیاسی میتواند به هر نظام سیاسی کمک کند تا از پروژههای امنیتی به سوی پروژههای صلحمحور در مناطق مختلف کشور حرکت نماید.نتیجۀ این حرکت و تحول خود را در عرصۀ توسعه نمایان میسازد،زیرا توسعه بیش از هر چیز به یک بستر امن و عاری از خشونت نیاز دارد و گسترش چنین بستری در مناطق دارای تنوعات هویتی میتواند روند توسعه را تسهیل نماید.به سخن دیگر،بهبود چنین شرایطی میتواند مناطقی را که دارای تلفیق تنوعات هستند را در روند توسعه و نیل به اهداف همدل و توانمندتر سازد.شناسایی عملی انسانی است و کاربست این الگوی ارزشمند،انسانمحور و کرامتمحور نسبت به شهروندان و گروههای هویتی در جامعه سیاسی ایران میتواند ما را در تعمیق و گسترش صلح یاری نماید.سخن آخر اینکه،از طریق الگوی مذکور میتوان وضعیت و شرایط مختلف شهروندان و تنوعات هویتی در عرصههای مختلف مانند حقوق،مزایا،رفاه، درمان،بهداشت،آموزش،امنیت و…را مورد شناسایی قرار داد و از این راه به توسعه و پیشرفت جامعه کمک نمود.
دیدگاهتان را بنویسید