جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه// چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
حافظ
خواجه شمس الدین محمد شیرازی ( ۷۲۷ – ۷۹۲ ه.ق) متخلص به حافظ، و ملقب به لسان الغیب، بزرگترین غزلسرای ادب فارسی و یکی از چهار ستون ادبیات کلاسیک ایران است که آثار و اشعارش آکنده از جانمایه های عمیق عرفانی و انسانی می باشند. حافظ در سیمایی شاعرانه، اندیشمند بی همتایی است که با توجه به تبحر کاملی که در قرآن و علوم اسامی، ادبیات عرب، کلام و تفسیر و ادب فارسی دارد، در اشعارش راه به عمیق ترین لایه های عالم معنا می گشاید و گنجینه همیشه ماندگاری برای بشریت به ارمغان می گذاشته است.
دوران پرمحنت تاریخ ایران در عصر حافظ
عصر حافظ، یکی از دوران پر محنت تاریخ ایران بود که تحت تاثیر نابسامانی های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی جامعه به ورطه سقوط کشیده شده بود و حافظ با رندی تمام، پا در این میدان مبارزه گذاشت و در حفظ کرامت انسانی ادبیاتی خلق نمود که برای بشریت درهمه زمان ها و همه مکان ها راهنمایی کم نظیرست.
انسان سازی حافظ
ادبیات حافظ سرشار از تاملات عمیق عرفانی، اجتماعی و اخلاقی است و در بیت بیت اشعارش می کوشد تا با هنرمندی و نکته سنجی ژرفش مضامین عشق، انسان دوستی، تساهل و تسامح، نیکویی، و مبارزه با جهل و خرافه، تملق، ریا، دورویی، تعصب و قشری نگری و خصومت و خشونت را به خمیر هایی برای احیای انسان راستین و آرمانی که در اشعار وی از آن به رند یاد می شود، مبدل کند و چراغی بر راه در ظلمت فرورفته انسان بگشاید.
حافظ در کلام بزرگان
یوهان ولفگانگ گوته از بزرگترین چهره های ادبیات جهان و شیفته ی حافظ در مورد وجه عالمگیر و جاودان حافظ می گوید: «ای حافظ ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است ؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو هم چون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت؛ زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است. » و فردریش نیچه از او بعنوان «ابرمرد » و «انسان آرمانی » نام برده است.
روشنگری حافظ
حافظ در بطن کشاکش تعارضات و تناقضات اجتماعی و فرهنگی عصر خویش می کوشد تا روشنگری راستین برای صلح و دوستی و مدارا و مسالمت جویی فردی و اجتماعی باشد و آنرا الزامی برای بازسازی و احیای جامعه های دچار انحطاط و بحران می انگارد، از این رو در بیانی رسا، جنگ هفتاد و دو ملت را یکسره عذر می نهد و آسایش دو گیتی را در مروت با دوستان و مدارا با دشمنان می داند. حافظ در ستایش دوستی می گوید: «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد// نهال دشمنی برکن که رنجِ بی شمار آرد » و نیکویی واقعی را در مهرورزوی در برابر بدکاری می داند: «آن کیست کز رویِ کرم با من وفاداری کند؟// برجایِ بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند؟»
حافظ امانتداری است که بار گران عشق، معرفت راستین و تعهد انسانی را با همه سنگینی اش رندانه به دوش کشیده و بانگ بر می آورد: «آسمان بار امانت نتوانست کشید// قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند » و از آن میراثی نامیرا برای انسان برجای نهاده است.
در ادامه نمونه هایی از تجلی مفاهیم صلح دوستی، تساهل و تسامح و آزادگی و کثرت باوری در اشعار حافظ ذکر می شوند:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود// ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است// ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن// که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ// که رستگاری جاوید در کم آزاریست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست// در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
دیدگاهتان را بنویسید