پساتوسعه گرائی مدلی برای هم زیستی مسالمت آمیز اقوام در ایران
لقمان قنبری – دانشجوی دکترای علوم سیاسی
در سالهاي اخير تحقيقات گستردهاي در زمینه هویت اقوام و مسئله هم زیستی آنها در چارچوب سرزمین ایران صورت پذيرفته است. نوشته پيش رو درصدد به دست دادن تحليلي بنیادین از رابطه عقلانیت (دانش) توسعه رسمی در ج.ا.ایران و مسئله هویت خواهی قومی در چارچوب خوانش پساتوسعهگرایانه (Post-development) از مسئله هویت و توسعه است. فرضیه محوری این است که دلیل عمده سیاسی شدن هویت خواهی قومی در ایران به ماهیت متناقض دانش یا عقلانیت توسعه رسمی در ج.ا.ایران بر می گردد.
پساتوسعهگرایان عقلانیت توسعه مدرنیستی را به واسطه اتکاء بر متدلوژي پوزیتیویسم و پذیرش نوعی عامگرایی و فتیشیسم/ شی انگاری روش شناختی و نگاه جوهری (Essential) در تحلیل انواع هویت- هویت قومی- مورد نقد و نکوهش قرار می دهند. پساتوسعهگرایان با بهرهگیری از رویکرد جامعه شناسی تاریخی، خودبنیادی دانش مدرن توسعه را به چالش می طلبند و به نقش سوژههای هویتی – نقش گروهای قومی و دانش محلی- در امر توسعه و سیاستگذاری ملی به ویژه در جوامع کثیرالمله تاکید دارند. جامعه ایران نیز از آنجا که جامعهای چندقومی و چندزبانی، با فرهنگی تاریخی و تنوع زیست فرهنگی – هویتی و شیوه معیشتی متفاوتی با جوامع دیگر است همواره و هم اکنون در سیاستگذاری توسعه ملی و هویت ملی با چالش هویت قومی رودررو بوده است.
امروزه با بررسي كليه استراتژیهای مبتنی بر دانش توسعه رسمی در ج.ا.ایران می توان همان نقدهای را که پساتوسعهگراها به دانش توسعه مدرنیستی داشتند بر دانش یا عقلانیت توسعه رسمی در ایران هم وارد دانست با این تفاوت که دانش توسعه رسمی در ج.ا.ایران در درون خود، با وصف درجاتی از مشابهت با دانش توسعه غربی، دچار نوعی از پارادوکس ذاتی است و درست همین مسئله بر پروبلماتیک شدن (پیچیده شدن) هویت قومی در ایران برای سالها دامن زده است. بحران ذاتی در دانش توسعه بدین معنی است که عقلانیت توسعه رسمی به لحاظ هستی شناسی دچار بحران و ناهمسوئی با هم است و به لحاظ معرفتی ایدئولوژیک است و به لحاظ روشی پوزیتویستی است. به علاوه هنوز تعریف حقیقت توسعه بر عهده گفتمان سیاسی است و فنسالاران مجری آن هستند. بنابراین عقلانیت توسعه به رغم شعار بومیگرایی (پیشرفت ایرانی – اسلامی) هنوز با وجوه عقلانیت رهاییبخش و توسعه به مثابه هویت مورد نظر پساتوسعهگراها فرسنگها فاصله دارد.
اما این دانش توسعه رسمی که از درون فاقد انسجام معرفتی و روش و هستی شناختی است بی تردید در حوزه هویتی منجر به تک گویی هویتی (باختین) و تداوم نگاه تک انگاری به هویت (امارتیاسن)، فقدان عقلانیت مفاهمهای (هابرماس) می شود. نمیتوان انکار کرد که حاکمیت آنتولوژی مونولوژیکال (Monological) و یکتاگرایی (توحید مذهبی) حاکم بر توسعه رسمی استعداد و آمادگی بیشتری برای رشد تک انگاری هویتی و به تبع نادیده انگاشتن هویت قومی و سیاسی شدن هویت قومی دارد و مسیر را برای همزیستی مسالمت آمیز اقوم و رسیدن به اجماع ملی و هویت ملی مشکل خواهد کرد. به همین خاطر است که مدل توسعه رسمی فعلی از نگاه اقلیتهای قومی به معنی به زیر سلطه در آورند آنها معنی می شود و دقیقا به همین دلیل است که هنوز واکنشهای هویتی در مناطق قومی و گرایشهای گریز از مرکز را در ایران شاهد هستیم.
بنابراین از منظر خوانش پساتوسعهگرا عقلانیت توسعه رسمی / شیعی مبتنی بر ذات گرایی در هویت، حذف تفاوتها و تمایزها و به لحاظ روش شناسی مبتنی بر پوزیتیویسم است و به لحاظ ارزشی ظرفیت های عمل نشده چندی را همچنان در پیش روی خود دارد. بنابراین اهمیت و موضوعیت مدل پساتوسعهگرایانه برای غلبه بر پروبلماتیک هویت قومی و توسعه ملی در ایران به این مسئله بر می گردد که رهیافت پساتوسعهگرایی توسعه با ارائه بینش و ساز و کاری جدید برای توسعه، تا حدود زیادی نسبت به مدلهای پیشین توسعه در ایران، قرابت نزدیکی با منطق زیست ایرانی و بافت فرهنگی اجتماعی ایران دارد.
در نتیجه در چارچوب پساتوسعه گرایی ما به جای آنکه اساس مدیریت جوامع را بر جدا کردن هویتها از یکدیگر و نپذیرفتن «تفاوت» به عنوان عامل جداکننده بگذاریم، باید به مدیریت بر اساس تکثر فکر کنیم و «تفاوت» را یک غنای فرهنگی به حساب بیاوریم که می تواند به ما در مسئله همزیستی قومی کمک کند. از منظر تبارشناسی باید گفت توسعه به یک گفتمان جناحی تبدیل شده است که پشت این گفتمان منافع گروهی بر منافع ملی غلبه دارد. از این رو ما در چارچوب پساتوسعه گرایی برای رسیدن به جامعه مطلوب و همزیستی همه اقوام در درجه اول به توسعه ای نیازمند هستیم که بر بنیادهای معرفت بومی و واقعیتهای جامعه ایرانی مبتنی باشد امری که می تواند در تسریع برداشتن گامهای توسعه عملکرد بهتری از قبل بدنبال داشته باشد.
دیدگاهتان را بنویسید