توماس هابز؛ «حفظ صلح» در کانون اندیشه
ندا کهریزی – کارشناس ارشد روابط بین الملل
هابز فیلسوف سیاسی قرن هفدهمی (1679_1588) اهل انگلستان،مردم را به پذیرش قوانین تاسیسی و فرامین ملی خود حتی اگر سرکوبگرانه به نظر برسند،تشویق و ترغیب می کرد؛ چرا که آن را راه دستیابی به امنیت و صلح مدنی و داخلی می دانست.توماس هابز خود را به عنوان اولین فیلسوف سیاسی واقعی معرفی می کند.هابز مدعی است که دانش سیاسی سیستماتیک وی،انقلابی در عرصه سیاست است و البته ما را قادر می سازد تا جامعه ای با ثبات تر،صلح آمیز و مولد صلح بسازیم.او در پی تاسیس علمی سیاسی بود که به بشر چگونگی و طریق دستیابی به صلح مدنی را نشان دهد. علی رغم علاقه و دانایی هابز نسبت به کاربرد روش هندسه برای برآورد چنین هدفی این روش کفایت نمی کرد.پس روشی تحلیلی و تفسیری می طلبید.در شرح وی از نظم سیاسی،آن را ساختاری مبتنی بر خودآگاهی میپندارد و عبور از وضعیت پیشاسیاسی برای تحقق نظم سیاسی، هنر میداند.
صلح؛ مفهوم بنیادی اندیشه هابز
نکته محوری فلسفه سیاسی هابز حفظ صلح در جوامع است. مسئلهای که نویسنده کتاب «تفسیر توماس هابز از صلح» در کتاب خود به دنبال اثبات آن است.وی معتقد بود که تحقق این امر در گرو بهبود دانش و آموزشهای مدنی است. بدین معنا که اگر حاکمیت و همچنین شهروندان تحت زعامت آن به وظایف و حقوق خود آگاهی داشته و بدان عمل کنند،قادر خواهند بود که از صلح دائمی بهره ببرند. به دنبال تاسیس حاکمیتی است که نسبت به فرمانبران خود ناعادلانه عمل نکند.به منظور اتمام منازعات و ممانعت از آن در گام نخست حاکمان باید عدالت را در جامعه برقرار کنند.
هرچند هابز بر وجود اجبار و اقتدار جهت حفظ صلح و آرامش جوامع تاکید دارد و آن را شرط لازم می داند اما جهت حفظ صلح داخلی کافی نمی پندارد. در واقع اجبار شرط لازم اما ناکافی جهت حفظ صلح است.به اعتقاد وی جوامعی که تجربه خوشایندی از صلح را داشتهاند، طعم منازعه و خشونت را نیز چشیدهاند. لذت صلح با تجربه سختی جنگ همراه است. او تفسیری از صلح بدون وجود دوره ای از منازعه خشونتآمیز را نمی پذیرد.صلح را در تضاد با شرایطی تعریف می کند که در آن ناامنی تعمیم یافته به صورتی که تضمینی برای ممانعت افراد از تعقیب اهداف خشونت آمیزشان وجود ندارد.
هابز در بررسی صلح داخلی توجه ویژه ای به اقتدار سیاسی، مفهوم عدالت و نقش قانون داده است.حکام نه تنها باید افراد را از خشونت منع کنند بلکه باید مانع کشمکش اجتماعی شده و منازعه میان شهروندان را خاتمه دهند. از منظر هابز این امر مستلزم ایجاد و تضمین حقوق فردی و حکومت بر اساس اصول عادلانه توسط حاکمان است.
در خصوص صلح بین المللی باید گفت که هابز صلح دائمی و همکاری را میان جوامعی که صلح در داخل و حکومتداری خوب را تجربه کرده اند، ممکن می داند. او تاکید می کند که صلح بین المللی در مقابل صلح داخلی کمتر محفوظ و در امان است.به عبارتی حفظ صلح داخلی و درون جوامع به مراتب راحتر از ایجاد و حفظ صلح میان دول گوناگون است. توجه بیشتر او به حفظصلح داخلی و درونی کشور نسبت به صلح میان ملل است. در حقیقت او جنگ داخلی و در پی آن صلح داخلی را سرچشمه صلح میان ملل می دانست.اما او پیشنهادهایی را نیز برای جهت دستیابی به صلح بین الملل مطرح می کند اعم از اینکه وی معتقد است دولت ها باید برای تامین منافع متقابل خود، با یکدیگر همکاری کند.
حاکمیت و برقراری صلح
بشر بایستی در جهت اجتناب از رخداد جنگ که در وضعیت طبیعی آشکار می شود در پی صلح برآید.هابز توانایی فطری بشر در امتناع از جنگ و همکاری برای اهداف مشترک را نفی نمی کند. بر وجود حاکمیت در جوامع بشری بالاخص در جایی که شماری از مقتدران وجود دارند تاکید دارد. حاکمیت مورد نظر هابز دارای قدرت مطلقه و تقسیم ناپذیر است چرا که به این قدرت بی حد وحصر جهت تامین امنیت و حفظ صلح میان فرمانبران خود نیاز دارد. هابز عملکرد حاکمیت را برمبنای احتیاط امری دور از ذهن و بر اساس بی تدبیری می داند؛ چرا که در این صورت انتظار شهروندانش از امنیت برآورده نخواهد شد و بدین گونه گسترش حس ناامنی و ترس موجب تزلزل و نابودی قدرت حاکم خواهدشد.تاسیس حاکمیت به معنای این نیست که عقیده خودسرانه تنها یک فرد حاکم باشد؛بلکه در نظر هابز حاکمیت برای حفاظت از افراد و دفاع از انسان ها ایجاد می شود.حاکمیت در واقع تجلی یک وحدت واقعی است.تاسیس حاکمیت به نحوی پایان وضع طبیعی است یعنی وضعی که هر فرد عقیده خود را دارد و در آن از عقیده مشترک جمعی خبری نیست.در مقابل قانون طبیعی به منزله اصلی کلی که به واسطه عقل آدمی کشف می شود و راهنمای او جهت دستیابی به صلح و حفظ آن است. هر فردی که به دنبال ایجاد صلح باشد،اختیار و قدرت خود را به یک حاکم تفویض می کند.در حقیقت حاکمیت متشکل از اراده تک تک انسان ها است که تجلی آن در نوشتار ماندگار وی لویاتان است.
لویاتان
لویاتان یا شخصیت عظیم جثه مدنظر هابز که به عنوان نماد اقتدار و سلطه معرفی می شود،از اجماع و وحدت افراد شکل میابد.این اثر شناخته شده اندیشه سیاسی که توسط توماس هابز به تحریر درآمده، به عنوان نخستین بیانیه حاکمیت در اندیشه سیاسی انگلستان معرفی شده است..لویاتان در یازده فصل ترجمه شده که در فصول ابتدایی به استدلال عقلی و حس و خیال و انگیزهها پرداخته شده،در حقیقت هابز بیان می دارد که عملکرد انسان از همین امیال و بیزاری ها نشات می گیرد. در فصول بعدی به تمایل ابنا بشر به تعامل ودر نهایت هابز به هدف بنیادی کتاب یعنی چگونگی رفتار آدمیان جهت دستیابی به جامعه سیاسی که صلح و زندگی آسوده در آن تامین می شود، می پردازد. با مطالعه آن به اشتراک دغدغه نویسنده و عصر کنونی پی خواهیم برد؛صلح دغدغه مشترک لویاتان هابز و دنیای امروز است.آنچه وی با پرداخت به امیال و حواس انسانی در ابتدای این اثر ماندگار خود در نظر دارد،این است که هر آنچه لازم است انسان بر اساس منفعت و عقل جمعی انجام دهند تا بار دیگر در وضع طبیعی و جنگ همه شمول در نیفتند چرا که عقل راهنمای اصول مصلحت آمیز صلح است.
دیدگاهتان را بنویسید