عدالت در عرفان و اندیشه ایرانی

Post Date: تیر 30, 1399

عدالت در عرفان و اندیشه ایرانی

علی اکبر امینی - عدالت در عرفان و اندیشه ایرانی

دکتر علی اکبر امینی – استاد دانشگاه

از دیگر گفتمان های حاکم در دوران باستان که نقش بنیادی نیز در سیاست و حکومت داشته، نظام مراتب اجتماعی بوده که آشکارا در همۀ نوشته ها از اوستا گرفته تا شاهنامه و دینکرد به آن اشاره شده است.

اشا یا اشه

از مفاهیم بنیادی دین در ایران باستان، «اشا » یا «اشه » یا نظم و راستی است.

ایرانیان بر این باور بودند که آنچه بر کارها سلطه دارد، «اشا » یا اصل «نظم » است.

بر پایه قواعد اشاست که خورشید هر روز سر برمی آورد، فصلها دگرگون می شوند، باران می آید، زایش روی می دهد و … آنچه اشا را تهدید می کند، اصل ناسازگار با آن، یعنی بی نظمی و دروغ و… است.

این اصل دردیگر دین های ایرانی مثل زرتشتی، مهری و مانوی نیز امتداد یافت.

از این روی متناسب با استعداد و توان هر کس، خویشکاریی بر عهده او نهاده شده بود و تعیین خویشکاری رده ها و مراتب اجتماعی انسان ها را، پادشاهان مشخص می کردند.

جامعه انسانی همچون پیکر واحدی شناخته می شد که دارای اندام های جدا، اما به هم پیوسته است و برای آنکه جامعه ای به کمال مطلوبش برسد، هر عضو باید وظایف خود را به خوبی و در پیوند با دیگر اعضا انجام دهد.

در این جامعۀ انداموار، فرمانروا نیز به منزلۀ سر برای کل بدن دانسته می شود:

البته این سلسله مراتب دگرگونی پذیر بود؛

بدین سان که اگر کسی شایستگی و استعدادی از خود نشان می داد که به کار جامعه آید، پایگاه اجتماعی اش تغییر می یافت؛

اما چنین چیزی کمتر رخ می داد و افراد در همان پایگاه اجتماعی خود می ماندند.

این وضع همچنان در دوران های حماسی و پهلوانی نیز ادامه داشت.

مرتبه ی افراد در ادوار تاریخ

در آغاز دوران تاریخی و پیدایش ساسانیان نیز نظام اجتماعی برپایۀ مرتبه افراد بود؛

اما از روزگار انوشیروان، این سلسله مراتب که بیشتر بر پایه تقسیم کار و وظایف بود، به گونه نظام طبقاتی درآمد و هر طبقه و مرتبه به صورت کاستی بود و کسی حق نداشت و نمی توانست از گروه یا طبقه خود انتقال یابد.

درست است که در یک نظام کاستی، افراد محکوم به آنند که برای همیشه در همان طبقه باقی بمانند و این با «عدالت » و شایسته سالاری ناسازگار است، ولی چنین نظامی از یک آسیب بزرگتر جلوگیری می کرد و آن چندپیشگی و چندشغلی بودن بود.

نه تنها کسی نمی توانست به کاری فراطبقه ای بپردازد، که می بایست در همان ردۀ خویش نیز تنها به یک کار بپردازد، نه بیشتر و تعدد شغل، یکی از مصادیق بی عدالتی بود.

«داد » در متون باستانی دست کم به چهار معنا آمده است که یکی از آنها به مفهوم نظام و آیین، ارته یا ارثه یا اشا نام دارد.

یکی از ابعاد «ارَتهَ » این است که زندگی سیاسی باید هماهنگ با طبیعت و کیهان باشد!…

فردوسی در بیشر موارد این مسئله را به پهنۀ سیاست می برد؛ یعنی در رابطۀ میان مردمان و دولتمردان می بیند و بیدادگری شاهان را عامل سرپیچی می داند.

به سخن دیگر، بیدادگریِ فرمانروایان مشروعیت آنان را از میان می برد و مردم مجازند یا به عبارتی موظفند، بر آن بشورند.

به سفارش فردوسی:

دل و پشت بیدادگر بشکنید همه بیخ و شاخش ز بن برکنید

یعنی نکته ای را که هواداران قرارداد اجتماعی (هابز، لاک و روسو) مطرح کرده اند که اگر فرمانروایان به پیمان خود وفادار نمانند، سرپیچی مردمان مجاز می شود، فردوسی پیش از آنان و روشن تر بیان کرده بوده است.

سقوط فرمانروایان از دیدگاه فردوسی

حکیم توس سه عامل را موجب فروافتادن فرمانروایان می داند:

سرِ تخت شاهان بپیچد سه کار:

نخسین ز بیدادگر شهریار

دوم آنکه بی مایه را بر دهد ز مرد هنرمند برتر نهد

سوم آنکه با گنج خویشی کند بکوشد به دینار بیشی کند یعنی ستمگری: سفله پروری و فزو نخواهی در این میان، بیدادگری مهمترین عامل سرنگونی شاهان است و یکی از کارهایی که رستم در برابر اسفندیار بدان می بالد، این است که: «بسی شاه بیدادگر کشت هام ».

بیدادگری پتیاره ای شوم و شوم ترین پتیاره است که از کردارهای ناپسند خودکامگان و ستمگران برمی خیزد.

بیدادگری نه تنها اثر مستقیم بر فروپاشی دولت و حکومت دارد، که بنیاد طبیعت را به هم می ریزد!

گویی بیداد نبردی است با نظام طبیعی و زندگی عادی سازگار با طبیعت! …

عدالت، در زیسنِ همخوان با طبیعت به دست می آید، زیرا به گفته بشیریه: طبیعت کمال فضیلت یافتگی هر امری است !…

حکمرانی شاه بر مملکتش باید تقلیدی باشد.

از فرمانروایی خداوند بر طبیعت یا حکومت نفس بر جسم در شاهنامه به منزله شیشۀ عمر قوم ایرانی است که اگر ترَک برداشت، زوال این قوم فرا رسیده است!

مایه اصلی بیدادگری چیست؟

پاسخ این است: «خودکامگی » که خود از تمرکز قدرت پدید می آید.

قدرت در شاهنامه از دیگر پتیاره هاست.

بخش بزرگی از شاهنامه دربارۀ قدرت و فسادهای برآمده از آن است.

لرد اکتون دیپلمات انگلیسی در سدۀ هجدهم نیز جمله تاریخی و ماندگاری در این خصوص دارد: «قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق، فساد مطلق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *