صلح و سفر
احسان شاه حسینی
امروزه گردشگری به مفهومی رایج تبدیل شده، مفهومی که آن را باید یک صنعت در قرن بیست و یکم دانست. در دهه های اخیر صنعت گردشگری به یکی از حوزه های توانمند اقتصادی در عرصه بین الملل بدل شده و اقشار و طبقات متنوعی از جوامع را درگیر خود ساخته است. روند روبه رشد این صنعت در چند دهه ی اخیر با توجه به پیشرفت تکنولوژی و تسهیل سفر و افزایش امکانات سرعت قابل توجهی داشته است. به گونه ای که کشور های مختلف برای کسب درآمد بیشتر در این حوزه ی اقتصادی سرمایه گذاری های کلانی را انجام می دهند و این حوزه یکی از مهمترین بخش های چشم انداز های توسعه در برنامه ریزی دولت ها است.
اما پیش از پرداختن به مزایای اقتصادی صنعت گردشگری و توجه به حجم بالای اقتصادی آن، باید به یکی از مهمترین کارکرد های این صنعت در جوامع انسانی توجه داشت. گردشگری در تعریف ساده، جابه حایی آزادانه انسان ها در فاصله مکانی و زمانی مشخصی است، که با مقاصد و انگیزه های مختلفی صورت می گیرد، اما مهمترین بخش آن جابه جایی انسانها به مناطقی غیر از محل زندگی آنها می باشد. از این رو، صنعت توریسم یا همان گردشگری، به معنای سفر انسان برای بازدید و تقریح به مکان هایی غیر از محل سکونت شان است. عملی ساده که بارها در زندگی انسان به طور مکرر اتفاق می افتد. اما علاوه بر جابه جایی حجم مالی در سفر ، اتفاقی بزرگ تر در حال وقوع است، رخدادی که در شکل، ساختار و نوع زندگی بشر می تواند تاثیر شگرف و اساسی ایفا کند.
یکی از مهمترین کارکرد های سفر و کلیت صنعت گردشگری، تغییرات کوچک و عمیقی است که بر روی گردشگر و جوامع پذیرای گردشگر می گذارد. بطور کل، این تغییرات را می توان روندی مثبت ارزیابی کرد، روندی که در کنار تاثیرات مالی و مادی، بر مولفه های فرهنگی و اجتماعی افراد و جوامع مختلف تاثیر گذار اند. افزایش ارتباطات باعث شناخت ، درک و فهم بهتر انسان از یکدیگر می شود، فهمی که از مباحث انتزاعی و از لابه لای هویت های مبهم بیرون آمده و تصویری واقعی از شنیده ها و نوشته های مختلف را به مسافران و جوامع میزبان ارائه می دهد.
در واقع، به طور واضح تر می توان گفت، یکی از راه های دست یابی به صلح را می توان در سفر جست، مسیری که از سوی نهاد ها و بنیاد های گردشگری ، یکی از اهداف مهم این صنعت محسوب می شود، متفکران بسیاری هم از نقاط و فرهنگ های مختلف به صورت پراکنده در دوره های مختلف زمانی از آن سخن گفته اند. در ابتدا برای مشخص کردن موضوع باید مفهوم مورد نظر در خصوص صلح را بیان کنیم. چرا که این واژه در اصطلاح در مقابل کلمه ی جنگ معنا می یابد اما به واقع دامنه ی آن از حوزه ی وسیع تری برخوردار است و صلح را نباید و نمی توان به معنای فقدان جنگ دانست. موضوعی که با وجود، نبود جنگ در شکل فیزیکی و سخت افزاری معنا پیدا نمی کند، به گونه ای که در دنیای امروز با توجه به افزایش مطالبات، دانش، پیشرفت تکنولوژی، بالارفتن ثروت و قدرت کشور ها و همچنین افزایش توسعه در بخش های مختلف جوامع انسانی حاصل نشده و تنش ها دراشکال پیچیده تری در آمده اند و انواع گوناگونی از تعارض های بشری را شکل داده است. از این رو، نبود جنگ و درگیری به تنهایی به مفهوم صلح موضوعیت نمی بخشد، اما یکی از مقدمات ضروری در این مسیراست.
امروزه در قرن بیست و یکم، ما شاهد جنگ های پراکنده ای در نقاط مختلف جهان هستیم، اما با این وجود در بخش های مختلفی از دنیا درگیری و جنگی بزرگ به معنای جنگ عالم گیر یا همان جنگ جهانی در حال انجام نیست، اما هزاران نفر در نقاط مختلفی از جمله آفریقا به دلیل گرسنگی جان خود را از دست می دهند، این در حالی که که در بسیاری از مناطق مواد غذایی به وفور یافت می شود و حجم وسیعی از منابع غذایی هدر می روند. بر این اساس دامنه ی این مفهوم از دایره ای وسیع تر برخوردار می گردد و با وجود تمام پیشرفت های اقتصادی و دستاورد های تکنولوژیکی صلح به مفهومی پیچیده تر تبدیل می شود که لایه های زیرین جوامع و فرهنگ ها را نیز در برخواهد داشت.
بنابراین، در شکل گیری صلح، علاوه بر فقدان جنگ و نبود درگیری، تامین حقوق اساسی و بنیادین انسان ها نیز از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار است. حقوق بنیادین و حقوق اساسی به معنای حقوقی است که وجود آن باعث قوام کرامت انسانی و فقدان آن عاملی در جهت زوال شخصیت انسان می باشد،که این مفهوم در قالب قوانین اساسی کشورها تحت عناوینی چون حق حیات، آزادی بیان، حقوق بشر، آزادی مذاهب و عقاید، آزادی اندیشه، حقوق خانواده، حقوق آموزشی ، آزادی رفت و آمد ، حق مالکیت و … عنوان شده اند و این در حالی است که، در برخی از کشور ها آنها را حقوق اساسی و برخی دیگر آن را حقوق بنیادین ذکر کرده اند. با این حال، حفظ حقوق اساسی و بنیادین انسان در نسبت های گوناگونی در جوامع مختلف نقض می شوند، لذا روند ایجاد صلح فرایندی چندوجهی و پیچیده است که بخش های مختلفی از حوزه های انسانی را در بردارد، شاید به توان گفت که خود صلح هم یکی از اساسی ترین حقوق بنیادین انسان محسوب می شود.
از این رو، دستیابی به صلح نیازمند شکل دادن به فرهنگ آن است، لذا مهمترین فاکتور برای شکل دادن به فرهنگ صلح مقوله ی آموزش است. آموزش به شکل مستقیم و از سوی نهاد های فرهنگی و آموزشی کشور های مختلف مورد توجه قرار دارد ، اما این لزوما به معنای قرار داشتن چنین تفکری در فرایند آموزش مورد نظر ملت ها و کشورهای مختلف نیست و ساختار های فرهنگی، هویتی، مذهبی و اجتماعی گوناگون در جوامع مختلف به دنبال بقای خود در فرایند آموزشی شان می باشند. لذا، آموزش برای شکل گیری فرهنگ صلح فرایندی جهانی به شمار می آید، که با توجه به افزایش امکانات و پیشرفت تکنولوژی، زمین بازی وسیع تر می شود و راه های بیشتری برای رسیدن به این هدف مهیا خواهد بود.
یکی از این مسیر ها سفر است، سفر آموزگاری بی رغیب در فرآیند رسیدن به صلح و فرهنگ آن، خواهد بود. در دنیای امروز، با توجه به توسعه سطح زندگی و تسهیل مسیر ها و وسایل سفر، گردشگری یکی از بخش های مهم زندگی مردم به شمار می آید و در جوامع مختلف به بخشی از فرهنگ مردم تبدیل شده است. در واقع، افراد برای ایجاد تفریح و اوقات لذت بخش در زندگی شان با توجه به اهداف و علایق شان به سفر می روند و با در نظر گرفتن بودجه و امکانات مالی شان مقاصد سفر خود را آغاز می کنند. در این جاست که صنعت گردشگری به میان می آید و طیف وسیعی از حوزه های اجتماعی، فرهنگی، هویتی، تاریخی و اقتصادی را برای گردشگر و مناطق مقصد بکار می گیرد. مسافران پیش از آغاز سفر، درگیر کشور، شهر و منطقه مورد نظر می شوند، در مورد فرهنگ، زبان، تاریخ، آداب و رسوم ، باید ها و نباید های اجتماعی ، لباس و نحوه ی پوشش ، غذا ها و بسیاری موارد دیگر مطالب مختلفی را مطالعه می کنند، عکس ها و تصاویر مناطق مختلف آن را می بیینند و اطلاعات وسیعی را کسب می کنند، اطلاعاتی که به شکل مستقیم، بخش های گسترده ای از هویت و فرهنگ آن مناطق را در اختیار گردشگران قرار می دهد. از این رو، در سفر فرایند آموزش فرهنگ صلح اولین قدم های خود را به شکل نامرئی برمی دارد و افراد را در جریان آموزش قرار می دهد.
گردشگر با اطلاعات آماده شده اش راهی سفر می شود، قدم به سفری می گذارد، که بسیاری از نادیده های مقصدش را خوانده و از بسیاری از تعارض های فرهنگی، قومی، مذهبی و نژدای اش با مردمان منطقه ی مورد نظرآگاه است و می خواهد با پرداخت هزینه های سفر، اوقات لذت بخشی را برای خود بسازد و به دنبال ایجاد ارتباط و شکل دادن به سفری خاطره انگیز است. از این رو، با اطلاعات اندوخته شده اش آمادگی مواجه با تعارض های فرهنگی میان خود و میزبانانش را دارد و فهم این مهم امکان نزدیکی و ارتباط بیشتر میان افراد را در حین سفر افزایش می دهد. لذا، گردشگر در فرایند ارتباط قرار می گیرد و به طور ناخواسته در خلال تفریحات روزمره، در رستوران ها و غذا خوری ها، مکان های تفریحی، هتل ها و محل سکونت، مراکز خرید، موزه ها، مکان های تاریخی و توریستی و دیگر نقاطی که در حین سفر از آنها دیدن می کند، پیش فرض های ذهنی گردشگر در برخورد با شاخصه های اجتماعی جوامع مختلف به شناخت بهتر و واقعی می رسد. در مقابل، مردمی که با گردشگران در اراتباط هستند هم در معرض برخورد فرهنگ ها و هویت ها قرار می گیرند و آنها هم خود را آمده ی برخورد با فردی می ببینند که برای دیدن کشور، شهر، فرهنگ و هویت شان به آنجا رفته و در کنار شناخت فرهنگی، منافع مادی را نیز برای آنها به همراه خواهند داشت. از این طریق ارتباط فرهنگی و هویتی در قالب امور روزمره شکل می گیرد. در برخورد افراد از فرهنگ های مختلف، باور ها و عقاید شان به طور غیر مستقیم مورد مقایسه قرار می گیرد و در دراز مدت، شکل سیاه و سفید بسیاری از پیش فرض های ذهنی افراد در چنین برخورد هایی دچار تغییر می شوند. مراودات ساده و روزمره ی افراد در سفر مهمترین بخش تاثیر گذاری و تاثیر پذیری را شامل می شود و البته اتفاقات خوب و بد هم در این میان می تواند، تاثیر بسزایی داشته باشند.
اما در لایه های پنهان سفر، شبکه ی وسیعی از ارتباطات فرهنگی در حال فعالیت است و مهمترین فاکتور ایجاد فرهنگ صلح، یعنی آموزش، فعال می شود. مبادلات فرهنگی نه در شکل آکادمیک و فلسفی آن بلکه در قالب امور روزمره افراد صورت می گیرد و افراد از فرهنگ های مختلف در ساختاری هماهنگ در کنار هم می نشیند، غذا های مختلفی از فرهنگ های مختلف را می خورند، در معرض شنیدن بخشی از یک فرهنگ در قالب موسیقی شان قرار می گیرند و در پشت تمام این رفتار های اجتماعی امکان تغییر و حل تنش ها و درگیری های هویتی امکان پذیر تر می شود. در همین مسیر، تبادلات مالی ساده و داد و ستد های اقتصادی مانند خرید ها و هزینه های معمولی در سفر، افراد را به هم نزدیک تر می کند و در شکل دادن ارتباطات افراد نقش مکمل را ایفا می نماید.
در نتیجه، آموزش به عنوان مهمترین فاکتور برای ساخت فرهنگ صلح درسفر دارای نقش مهمی است و به در شکل هایی ساده و روزمره می تواند تاثیرهایی عمیق و مهم برروی گردشگران بگذارد، همان طور که پیش هم گفته شد این تاثیرات دو طرفه است و گردشگران هم با خود فرهنگ های متنوعی را به شهر ها و مناطق مختلف می برند و تک صدایی یک هویت و یک فرهنگ را به چالش می کشند. اما این تنها بخشی از کلیت تاثیر سفر به عنوان مسیری برای دست یافتن به صلح و فرهنگ صلح می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید